☼
منطقالطیر » بیان وادی توحید » عقیدهٔ دیوانهای دربارهٔ عالم
گفت آن دیوانه را مردی عزیز
چیست عالم ، شرح ده این مایه چیز
گفت هست این عالم پر نام و ننگ
همچو نخلی بسته از صد گونه رنگ
گر به دست این نخل میمالد یکی
آن همه یک موم گردد بی شکی
چون همه مومست و چیزی نیز نیست
رو که چندان رنگ جز یک چیز نیست
چون یکی باشد همه، نبود دوی
نه منی برخیزد اینجا نه توی
نردبان خلق این ما و منی است
لاجرم زین نردبان افتادنی است
هر که بالاتر رود ابله تر است
کاستخوان او بتر خواهد شکست
چون نمردی و نگشتی زنده زو
یاغیی باشی به شرکت ملک جو
چون بدو زنده شدی آن وحدت است
وحدت محض است آن نی شرکت است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر