۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

خدا

 
 قلب من قالی خداست تار و پودش از پر فرشته هاست پهن کرده او دل مرا در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب برق می زند قالی قشنگ و نو نوار من از تلاش آفتاب *** شب که می شود خدا روی قالی دلم راه می رود ذوق می کنم گریه می کنم اشک من ستاره می شود هر ستاره ای به سمت ماه میرود *** یک شبی حواس من نبود ریخت روی قالی دلم شیشه ای مرکب سیاه سال هاست مانده جای آن جای لکه های اشتباه *** ای خدا به من بگو لکه های چرک مرده را کجا خاک می کنند؟ از میان تار و پود قلب جای جوهر گناه را چطور پاک می کنند؟ *** آه آه از این همه گناه و اشتباه آه نام دیگر تو است آه بال می زند به سوی تو کبوتر تو است *** قلب من دوباره تند تند می زند مثل اینکه باز هم خدا روی قالی دلم قدم گذاشته در میان رشته های نازک دلم نقش یک درخت و یک پرنده کاشته *** قلب من چقدر قیمتی است چون که قالی ظریف و دست باف اوست این پرنده ای که لا ی تار و پودش است هد هد است می پرد به سوی قله های قاف دوست

هیچ نظری موجود نیست: