۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

بیحوصلگی

زندگی بسیاری از ما، آن چنان سرشار از محرکّها و نیز مسئولیتهاست که تقریباً غیر ممکن است بتوانیم بی حرکت باشیم و کاری نکنیم و حتی چند دقیقه ای استراحت داشته باشیم. یکی از دوستانم به من می گفت انسانها دیگر موجود بشری (HUMAN-BEINGS) نیستند. ما را باید کاربشری (HUMAN- DOINGS) نامیدمن اول بار هنگامیکه نزد روان درمانگر تحقیق می کردم به این فکر افتادم که گاهی بی حوصلگی واقعاً می تواند برایم خوب باشد. پس از سپری کردن اولین روز، از استاد خود پرسیدم اینجا شبها چه کاری هست که بتوان انجام داد؟
او پاسخ داد آنچه که میل دارم شما انجام بدهید این است که بگذارید حوصله تان سر برود. کاری انجام ندهید! این بخشی از آموزش شماست. ابتدا فکر می کردم شوخی می کند! پرسیدم آخر چرا باید بگذارم که حوصله ام سر برود؟ او ادامه داد که اگر بگذارید حوصله تان سر برود، حتی برای یک ساعت- یا کمتر- و با آن مبارزه نکنید، احساس آرامش جایگزین احساس بی حوصلگی خواهد شد. و پس از کمی تمرین یاد خواهید گرفت که استراحت کنید. با کمال تعجب، کاملاً حق با او بود. اول نمی توانستم ایستادگی کنم. آن چنان هر لحظه به انجام کاری عادت داشتم که واقعاً تلاش می کردم استراحت کنم. اما پس از مدتی به آن عادت کردم و مدتهاست که یاد گرفته ام از استراحت کردن لذت ببرم. من از ساعتها وقت بیهوده یا تنبلی حرف نمی زنم، بلکه تنها در باره یاد گیری هنر استراحت کردن، و فقط از موجود
BEING به جای کار آن هم برای چند دقیقه در روز حرف می زنم. هیچ فن مشخصی جز کاری را آگاهانه انجام ندادن وجود ندارد. فقط آرام بنشینید، شاید از پنجره به بیرون نگاه کنید و به افکار و احساسات خود توجه کنید. ممکن است در آغاز کمی مضطرب شوید، اما هر روز کار کمی آسانتر خواهد شد. بازده کار فوق العاده است.
بیشتر اضطراب و مبارزه درونی ما از مغزهای فعال و پر مشغله مان ناشی می شوند که به چیزی برای سرگرم کردن این مغزها و به چیزی برای تمرکز روی آن نیازمندیم و همه وقت نگران این هستیم که اتفاق بعدی چه خواهد بود؟در حالی که شام می خوریم در این فکریم که دسر چیست، وقتی که دسر می خوریم، در این اندیشه ایم که بعد باید چه کار بکنیم. پس از گذراندن آن شب، نوبت می رسد به این تعطیلات آخر هفته باید چه کار بکنیم؟ پس از این که از بیرون برگشتیم، وارد خانه می شویم و بی درنگ تلویزیون را روشن می کنیم، گوشی تلفن را بر می داریم، کتابی را باز می کنیم و یا به نظافت کردن می پردازیم. تقریباً مثل این است که در هراسیم مبادا کاری برای انجام دادن، حتی برای یک دقیقه نداشته باشیم.
زیبایی کاری انجام ندادن در آن است که به شما می آموزد که مغزتان را پاک کرده و استراحت کنید. این کار برای مدت زمان کوتاهی به مغزتان اجازه آزادی به ندانستن می دهد. گاهی مغزتان هم، درست مانند بدنتان نیاز به استراحت از روان پرتکاپوی خود دارد. هنگامی که به مغزتان اجازه استراحت می دهید، مغز پس از استراحت قوی تر، تیزتر، متمرکزتر و خلاق تر به کار بر می گردد.
وقتی که می گذارید حوصله تان سر برود، این بی حوصلگی مقدار زیادی فشار روحی را از دوش شما بر می دارد که هر لحظه، هر روز در حال اجرا و انجام چیزی هستید. اکنون هر گاه می گوید حوصله ام سر رفته است پاسخ می دهم عالی است، مدتی بی حوصله باشید. برایت خوب است وقتی که این حرف را می زنم، آنها همیشه تسلیم نظر من می شوند و این تسلیم شدن مشکل آنها را حل می کند. احتمالاً هیچ گاه فکر نکرده اید که کسی واقعاً به شما پیشنهاد کند که اجازه دهید حوصله تان سر برود. تصور می کنم برای انجام هر چیزی یک نفر باید نفر اول باشد

هیچ نظری موجود نیست: