۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

ابلیس و جوان

ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سر و بر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زینهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا آنکه پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر
تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را
لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت
کز مرگ فتد لرزه به تن ضخیم تر را
گفتا پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
لیکن چو به مِی دفع شر از خویش توان کرد
مِی نوشم و با وی بکنم چاره ی شر را
جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
ای کاش نباشد مِی پستی و خداوند
زین مایه ی شر حفظ کند نوع بشر را



..........................................
ایرج میرزا

هیچ نظری موجود نیست: