۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

اشو

شب:
تولدي جسماني وجود دارد كه همه آنرا از سر مي گذرانند. با اين تولد، تركيب ذهن ابدي در اختيار تو قرار مي گيرد. اين تولد فقط فرصتي براي تولد روحي است. تا زمانيكه تولد دوم صورت نپذيرد، تو براستي زندگي نكرده اي. تولد نخست تنها يك فرصت است. بذري است كه هنوز شكوفا نشده و به درخت تبديل نشده است. بهار آن بذر هنوز نرسيده. هنوز به گل ننشسته و رايحه اش را نپراكنده است. من نمي كوشم به تو ديني رسمي عرضه كنم. نمي خواهم به تو آييني را عرضه كنم كه در آن وابماني، بلكه مي خواهم به تو وجودي جديد، انسانيتي جديد و خودآگاهي جديد ببخشم. تو بايد دو مرحله را پشت سر بگذاري. نخستين مرحله مرگ است. مرگ كهنه و قديمي. مرگ گذشته. مرگ شيوه اي كه تاكنون با آن زندگي كرده اي. و دومين مرحله، زايش دوباره است. انگار كه همين امروز متولد شده اي، از نو آغاز كن. اين فقط يك تشبيه نيست، بلكه براستي چنين است. تو امروز دوباره متولد مي شوي. بگذار اين تا ژرفاي قلبت رخنه كند تا بتواني از گذشته گسسته شوي. آنگاه شب تاريك به پايان مي رسد و خورشيد در آسمان طلوع مي كند.

هیچ نظری موجود نیست: