۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

فقط خدا

این جمله ،خداوند را مترادف با هستی قلمداد می کند . خداوند ، همان " بودن " تمام موجودات است .خداوند از آفرینش خود جدا نیست .. و دو گانگی در میان نیست . فاصله ای نیست ، پس به هر چه که برخورد کنی ، هم اوست . درختان و رودخانه ها و کوهها ، همگی تجلیات خداوند هستند .
....
مذاهب به اصطلاح سازمان یافته در دنیا ، نوعی دو گانگی را تعلیم می دهند که خالق از مخلوق جداست ... و در " دنیا "نوعی اشتباه وجود دارد که باید از آن پرهیز کرد و آنرا ترک کرد .
....... ولی راه سلوک من ، طریق شادمانی است و نه تارک دنیایی.
..... طریقت ، راهی است که سالکان از آن به هماهنگی با کل نایل می آیند .
برای پیروی از این روش دو شرط اساسی وجود دارد :
• نخست " فقر " است ، فقر یعنی تهیدستی روحانی و بی نفس بودن ... فقیر روحانی کسی است که در او کسی نباشد .
اگر " فقر " را پی بگیری ، اگر آهسته آهسته مفهوم جدایی از هستی را دور اندازی ، نتیجه نهایی آن " فنا " خواهد بود .
فنا یعنی حالت " نبودن " ( None Being ) .... در این حالت تو فقط ناپدید می شوی ، ولی ناپدید شدن تو ، ظهور خداوند است .
اگر در حالت فنا باشی ، آ نگاه ناگهان ، از هیچ کجا ، حالتی دیگر زاده می شود که " بقا " نام دارد .
بقا یعنی بودن .....
نخست تو باید همچون یک نفس از بین بروی و همچون خداوند زاده شوی .

شبنم باید همچون شبنم از میان برخیزد و به اقیانوس بپیوندد . این " فناست " . ولی لحظه ای که شبنم ، به اقیانوس پیوست ، اقیانوس می شود ، و این " بقاست " .
..... اگر نفس دور انداخته شود ، عشق از همه جوانب فرا می رسد .
همانطور که طبیعت از "خلا " گریزان است ، خداوند نیز " خلا " را خوش نمی دارد .
نخستین چیز فقر است و
• دومین ، " ذکر "
فقر یعنی بی نفسی ، سادگی ، محلول کردن مفهوم " من " . و ذکر یعنی یاد آوری .
چون شخص از بین برود ، آنگاه حضور هست ، در آن حضور ، خدا را بیاد بیاور ، بگذار خدا در تو پژواک کند . لا اله الا الله
......صدای این ذکر، نوعی سرمستی در تو ایجاد می کند . این یکی از نیرومند ترین ذکرهاست که انسان آنرا کشف کرده است .
تنها با تکرار آن تو در درونت می یابی که چیزی روانت را می گرداند ، چیزی در تو دگرگون می شود . تو سبک می شوی ، عشق می شوی ، الهی می گردی .
.......
اگر تنها خدا وجود دارد ، پس منصور حق داشت که بگوید " انا الحق

هیچ نظری موجود نیست: