۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

نرم خویی


روزی شیخ ابوسعید ابوالخیر با جمعی از صوفیان به در آسیایی رسید،سر اسب را کشید و ساعتی توقف کرد.پس گفت:"می دانید که این آسیاب چه میگوید؟
میگوید:"که تصوف این است که من در آنم،(درشت میستانم و نرم باز میدهم ،پس چون کسی سخن گوید:تو پاسخ نرم و ملایم گوی و اگر بدی کند ،تو نیکی کن."

چه وقت به کمال میرسیم؟


شاگرد سقراط از او پرسید:"حکمت من چه وقت به کمال میرسد؟"
گفت:آن وقت که به ستایش خوشحال نشوی و به مذمت غمگین نگردی،
شاگرد گفت:"این حال مرا کی میسر میشود؟"
گفت : هرگاه که چهار چیز حاصل آید،"دو گوش که حکمت بشنود و دو گوش که کر باشد و سخنان بیهوده ء جاهلان را نشنود."

۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

خدایا سپاس


موهبت هایت را بنگر نه محدودیت هایت را
امروز در اتوبوس دختری را دیدم
با موهایی طلایی،
به او غبطه خوردم ،خیلی بشاش به نظر میرسید
هنگام پیاده شدن ،در راهروی اتوبوس
می لنگید
او فقط یک پا داشت و با عصا راه میرفت
اما هنگام عبور ،لبخند می زد
اوه ،خدایا مرا به خاطر گله هایم ببخش!
من دو پا دارم ،دنیا از آن من است.
توقف کردم تا آبنبات بخرم
جوانی که آن را میفروخت ،
خیلی سرش شلوغ بود ،با او صحبت کردم
و هنگامی که او را ترک کردم ،گفت:
"مرسی !شما خیلی مهربان هستید
از صحبت با افرادی مثل شما لذت می برم
من نابینا هستم"
اوه ،خدایا!مرا به خاطر گله هایم ببخش
من دو چشم بینا دارم ،دنیا از آن من است .
مدتی بعد
وقتی در طول خیابان پیاده می رفتم
 کودکی با چشمان آبی دیدم
ایستاده بود و بازی میکرد ،دیگران را تماشا میکرد
لحظه ای توقف کردم و گفتم :
"عزیزم تو چرا با انها بازی نمی کنی...؟"
بدون آنکه عکس العملی نشان دهد
روبرو را نگاه می کرد
فهمیدم که او نمی شنود
اوه ،خدایا!مرا به خاطر گله هایم بخش
من دو گوش شنوا دارم ،دنیا از آن من است
با پاهایی که مرا به هر کجا می برد،
با چشمانی که میتواند طلوع خورشید را نظاره گر باشد
با گوشهایم که چیزهایی را که باید بدانم ،می شنود
اوه ،خدایا!مرا به خاطر گله هایم بخش
من "سلامت"هستم،دنیا از آن من است
             "آگ ماندینو"

زندگی


زمان بس کند میگذرد برای آنان که در انتظارند
بس تند میگذرد برای آنان که میترسند
بس کوتاه است برای آنان که سرخوشند
و بس طولانی است برای آنان که در اندوهند
اما ابدی است برای آنان که عاشقند
"هنری وان دیک"

پازل


ممکن است قطعه های پازل زندگی به کندی در کنار قرار گیرند اما در نهایت از تصویر شاهکاری که ساخته ای لذت خواهی برد.این شاهکار ،دقیقا نتیجه ء تعهد ریشه دار و پایدار توست که باعث میشود بر زندگی تسلط یابی
"آنتونی رابینز"

معبودم


خدایا !
من آموخته ام با تو بودن چقدر آسان است
من آموخته ام در کنار تو بودن یعنی همه چیز
من آموخته ام با یاد تو بودن یعنی اندیشیدن در عمق
من آموخته ام تو را صدا کردن یعنی یعنی آرامش خاطر
 خدایا کمکم کن تا بیاموزم این زندگی را،که تو به من هدیه کرده ای ،شاداب تر و سالمتر بسازم
و خدایا من آموخته ام که در هر لحظه به درگاه تو نیایش کنم و شکر گزار دریای بیکران رحمت تو باشم
"جکسون براون"

آموختنی ها


من آموخته ام که اگر کودکی در خانه مورد محبت و توجه قرار نگیرد ،سراغ آن را در جای دیگر میگیرد
من آموخته ام که تمام زنان دوست دارند گل هدیه بگیرند،به ویژه وقتی که دلیل به خصوصی وجود نداشته باشد
من آموخته ام که بیش تر اوقات ،نگرانی ها جانشینی برای عمل است
من آموخته ام که درون هر شخص بدی ،شخص خوبی هست که سعی میکند بارز شود
من آموخته ام که هرچند ممکن است برای عیب جویی و غرغرکردن دلیلی وجود داشته باشد،ولی هیچ گاه وضع را تغییر نمی دهد
من آموخته ام که اگر واقعا می خواهید کار مثبتی را برای فرزندانتان انجام دهید ،باید زندگی زناشویی خود را بهبود بخشید
من آموخته ام که مادر خوب بودن ،بهترین شغلی است که یک زن تا کنون داشته است
من آموخته ام که نحوه ء رفتار مردم با من ،بیشتر انعکاس نحو هء نگرش آنها نسبت به خودشان است تا نحوه ی نگرش آنها نسبت به من
من آموخته امکه بدون ریسک کردن نمی توان قهر مان شد
من آموخته ام که شما نمی توانید به کسی پول بدهید تا برای شما تجر به کسب کند
من آموخته ام شخصی که می گوید نمی توان این کار را انجام داد از دیدن شخص دیگری که همان کار را انجام می دهد،متحیر می شود
من آموخته ام که جذابیت،برخورداری از رفتار ی مثبت ،همدلی و همیاری با دیگران است و کاری به جراحی پلاستیک صورت و دماغ ندارد
من آموخته ام اگر چیزهای جدیدی را امتحان نکنی ،چیز جدیدی نمی آموزی
من آموخته ام شخصی که میگوید نمی توان این کار را انجام داد از بودن شخص دیگری که همان کار را انجام میدهد ،متحیر می شود
من آموخته ام جدیت در کار ،مقصد را نزدیک تر میکند