۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

پیام آگاهی از مولانا

من دلق گرو کردم    عریان خراباتم
خردم همه وقت خود   مهمان خراباتم
مولانا دنیا رو به خرابات تشبیه کرده:(سنبل دنیا). و میفرماید ما آنسانها به دنیا آمدیم که شادی کنیم !
و می فروش (خدا)
خرابات سنبل این جهان و صاحب خرابات خداست!
گروهی چسبیدیم به باورهایی (ادیان و کتاب ها و.....) و با آنها هم هویت شدیم و عبادت میکنیم. در واقع عبادت هر کسی برای خودش است .شما به خدا خدمت نمیکنید!هیچ کس نمی تونه به خدا خد مت کنه!؟
و زنده شوید به گنج حضور ،این فضا زهدان همهء عالم است .
با مراقبه و مدیتیشن با خود و خدا یکی شوید .
عاشق صنع خدا کافر بود          عاشق مصنوع او کافر بود
98 درصد مذهبیون عاشق مصنوع هستن ،عاشق نوشته ها و عاشق باورها عاشق صنع خدا نیستند ؟
زندگی همیشه در این لحظه است ،فضای بی هنهایت این لحظه .
هر کسی با تصویر ذهنی زندگی کند کافر است برای اینکه خدا را با این کارش پوشانده .
همه انسانها میتوانند آزاد باشند( فضای یکتایی این لحظه )

۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

ادیان

در خصوص ادیان و مذاهب میگوید:
«ادیان موجود در دنیا غالبا قادر نیستند منظور اصلی و هدف حقیقی موسسین خود را ظاهر سازند. اصل زندگانی روحانی و حقیقی ، تعصبات و عقاید و مراسم مذهبی نیست عموما رسوم مذهبی چنان خرافاتی شده اند که از ظاهر سازی گذشته مضر و گمراه کننده شده اند. مذاهب با خرافات و ظاهرسازی خود فقط  قفسی برای روح تشکیل داده اند. در چنین وضعی تعویض مذهبی به مذهب دیگر نه تنها ثمری برای روح ندارد بلکه مانند تبدیل قفسی به قفس دیگر میباشد.
اگر مذهب موجب آزادی روح نگردد و انسان را بخدا نزدیک نکند پیروی از آن بی ثمر است. بنابراین من علاقه ای به تاسیس مذهب نوی ندارم. دنیا از قدیم به طوائف و دسته های بیشمار تقسیم شده است که هر یک دارای عقیده و ایمان جداگانه ای میباشند. من نیامده ام که قفسی دیگر به مردم ارائه کنم بلکه آمده ام تا حقیقت بی پایان را بدنیا اعلام کنم. دنیا نیازمند بیداری روحانی است نه دستورات شفاهی ، دنیا محتاج آزادی و زندگی باطنی است نه تصورات وظاهرسازی ، دنیا محبت میطلبد نه قدرت نمائی. رسالت دنیوی من اینست که اصل یکتائی و یگانگی را بمنصه ظهور برسانم.
در حقیقت ما همه یکی میباشیم من از لحاظ روح و احساس از هیچکس برتر نیستم. در حقیقت کسی توسط من به فیض روح القدس نخواهد رسید بلکه آنچه که من باید بشما برسانم مشاهده باطنی یگانگی همگانی است.»
و باز میگوید:
«گرچه مذاهب برای رهائی بشر از تنگنای جهل روحانی بوجود آمده اند ولی اگر بدرستی و بطور شایسته درک نگردند همانند قفسهائی خواهند بود که روح پیروان خویش را در خود محبوس میسازند. با اینکه تمام ادیان و مذاهب جهان به یک حقیقت ابدی معتقدند ، بشر عادت دارد برای خود محدودیتها و تنگناهائی بسازد که دروازه اقیانوس عشق لایتناهی خداوندی را به رویش سد میکند. این محدودیتهای ظاهری لازمه ادیان ومذاهب نیستند بلکه عادت و دلبستگی به ظواهر و شاخ و برگهاست که انسانها را به گروههای متفاوت و مجزا تقسیم میکندو بدینوسیله تفرقه و دوئیت بوجود میآورد و هدف و مقصود همه ادیان و مذاهب را از میان میبرد. بجای برگزار نمودن مراسم ظاهری مذاهب که از دیرباز برای او عادت شده است اگر بشر خدمت صادقانه و بی ریائی به همنوعان خود مینمود و درک میکرد که خداوند بطور یکسان در همه موجود است و می فهمید که خدمت بدیگران خدمت به خداست مقصود پروردگار برآورده میشد. اگر بجای برپا کردن کلیساها ، آتشکده ها ، معابد و مساجد مردم کوشش میکردند که خانه خدا را در دل خود بنا کنند خواست خدا انجام میپذیرفت.
در دنیا ادیان و مذاهب مختلف و پرستشگاههای زیادی بچشم میخورند و روزانه مراسم مذهبی گوناگونی انجام میگیرد و دعاهای زیادی از گلوی مردم بیرون میآید ولی مثل اینست که خداوند از همه آن مراسم و عبادت ها رو برمیگرداند یا به آنها توجهی ندارد زیرا که از دل برنمیخیزند. من تمام ادیان ومذاهب را دوست میدارم و آنها را میستایم و بر آن نیستم که دین و مذهب تازه ای تاسیس کنم یا چیزی بر تصورات گوناگونی که انسانها را علیه یکدیگر برانگیخته و میان آنهائی و تفرقه افکنده بیافزایم.تمام ادیان و مذاهب جزگشودن طریقی بسوی خداوند هدف دیگری نداشته اند ولی بمرور زمان حقیقت آنها در پرده تاریک گمراهی مردم پیچیده و گم شده است.
جان کلام مهربابا اینست:«من نیامده ام تعلیم دهم آمده ام بیدار کنم.»  مهربابا میگوید:
«بهمان طریق که شخص با التجاء به گریز در صدد حفظ موجودیت مجزای خویش برمیآید، گاهی نیز با دلبستگی بیفکرانه به ظواهر ، رسوم ، تشریفات ، مراسم موروثی و قراردادهای اجتماعی درصدد حفظ موجودیت خویش برمیآید.

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

اشو


من مخالف ازدواج نیستم، من موافق عشق هستم
اگر عشق به ازدواج تبدیل شود خوب است
ولی امیدوار نباش که ازدواج بتواند عشق بیاورد
این غیر ممکن است
عشق می‌تواند به ازدواج تبدیل شود
باید بسیار هشیارانه عمل کنی
تا بتوانی عشق را به ازدواج بدل کنی
ولی مردم معمولاً با ازدواج کردن
عشقشان را نابود می‌سازند 
                                         
                                              *** 


به نظر من
همانگونه که مرد و زن دو بخش از يک کُل يگانه‌اند
عشق و مکاشفه نيز دو بخش يک کُل يگانه‌اند
مکاشفه مرد است
و عشق زن
ديدار مکاشفه و عشق ديدار مرد و زن است
و در چنين ديداری،
ما خالق انسان متعالی خواهيم بود
انسانی که نه مرد است و نه زن         

                                       ***


عشق یک ضرورت است
تنها غذای روح.
جسم با غذا دوام می‌یابد
و روح تنها با عشق زنده می‌ماند
مگذار عشق تنها در سطح واژه‌ای بماند
بگذار به آزمونی نافذ فرا روید
                                       ***

شنا را تنها با شنا کردن می‌توان آموخت
و عشق را تنها با عشق ورزیدن می‌توان فهمید
نیایش تنها با نیایش کردن می‌توان دریافت
راه دیگری نیست
عشق را تنها با عشق ورزیدن می‌توان فهمید
این بدان معناست مجبوری به قلمرو عشق وارد شوی
بی آنکه چیزی که درباره‌ی آن بدانی
به همین دلیل است که عاشق شدن شهامت می‌طلبد
عشق زمانی از راه می‌رسد که تو حضور نداری
 عشق زمانی از راه می‌رسد که تسلیم وجود شوی
در همین جاست که وجدی سراسر لذت را تجربه خواهی کرد
                             ***
حقیقت، تمایل به آشکار ساختن خود دارد
تنها کمی هوشیار باش و قلبت راه را به تو نشان می‌دهد
و آن گاه هیچ چیز نمی‌تواند در پس عشق پنهان گردد
                            *** 
هرچه را که دوست بداری، همان خواهی شد
عشق کیمیاگری است
هرگز دوستدار چیزهای نا درست مباش
چون وجود تو را تغییر می‌دهد
هیچ چیز چون عشق توانایی تغییر را ندارد
عشق چیزی است که می‌تواند تو را بالا ببرد
تو را به عروج می‌رساند
چیزی فراتر از خود را دوست بدار

 

نظر اشو در مورد قرآن


قرآن کتابي نيست که براي خواندن باشد، بلکه کتابي هست که بايد آنرا سرود.
اگر تو آن را بخواني اشتباه ميکني! اما اگر تو آن را سرودي شايد خدا را پيدا کني!
قرآن توسط يک پژوهشگر يا فيلسوف و دانشمند نوشته نشده است. محمد کاملا بي سواد بود، او حتي نميتوانست اسم خودش را بنويسد ولي او توسط خدا تسخير شد بود؛ براي اينکه او کاملا پاک و معصوم بود، او انتخاب شده بود که اين آواز را شروع کند و اين آواز قرآن بود.
من زبان عربي را بلد نيستم و نمي فهمم. ولي ميتوانم قرآن را درک کنم براي اينکه ميتوانم آهنگ و زيبايي  آن نوای عربی را درک کنم.
چه کسي به معنا اهميت ميدهد!؟ وقتي تو زيبايي يک گل را مي بيني آيا ميپرسي اين چه معني دارد!؟ خود گل کافي است، وقتي شعله آتش را مي بيني آيا ميپرسي اين چه معني دارد؟! آتش کافي است، قشنگي معني آن است.
اين خيلي بي معني است که اینچنين چيزي را معني کنيم؛ اینچنین ريتمي که داراي وزن و زيبايي است پر معني نیز هست - بنابراین قرآن این چنین است
 و من سپاسگزارم که انتخاب شدم از طرف خدا و يادت باشد خدايي به آن معنا که تو در ذهنت ساختی و فکر میکنی وجود ندارد! اين يک درک و تجربه عميق است، هيچکسي نيست که بمن اجازه داده باشد يا مرا انتخاب کرده باشد!

دیدگاههای اشو


در نگاه اوشو پیش از آنکه خدا به یاری انسان آید،‌ شادی درون خود افراد سبب این امر می‌گردد. اوشو اعتقاد دارد که انسان تنها موجودی است که هیچ فرمانروایی برای او فرمان صادر نکرده است

اشو به مخاطبان خود توصیه می کند از هرگونه چارچوب، اعم از چارچوب های شرعی، عرفی، اخلاقی، اجتماعی و ذهنی، کناره بگیرند و به هیچ حد و مرزی تن ندهند؛ چرا که همة این چارچوب ها در حکم زندان هایی هستند که ما را در خود اسیر می کنند.

در نظر اوشو انسان باید از هر چیزی که آزادی اش را محدود می کند فاصله بگیرد، حتی اگر آن چیز خدا و دستورات او باشد؛ چنان که با صراحت ابراز می دارد همه چیز را باید فدای آزادی کرد حتی زندگی را... حتی می توان خدا را فدای آزادی کرد، اما نمی توان آزادی را فدای خدا کرد

بیوگرافی سالهای زندگی اشو



سال های کودکی
1931
باگوان شری راجنیش Rajneesh Bhagwan Shree در 11 دسامبر در روستای کوچ وادا Kuchwada در ایالت مادیاپرادشMadhya Pradesh هند زاده شد. فرزند ارشد یک تاجر افتاده و فروتن بود که به مذهب جینJain تعلق داشت. هفت سال اول زندگی را با پدربزرگ و مادربزرگ مادری اش به سر برد که به او آزادی مطلق داده بودند که هرکاری دوست داشت انجام دهد و کاملاٌ از کاوش های او برای دستیابی به حقایق زندگی حمایت می کردند.

1938
پس از مرگ پدربزرگش، او رفت تا با والدینش در شهر گاداوارا Gadawara که بیست هزار سکنه داشت زندگی کند. مادربزرگش همراهش رفت تا با او زندگی کند و تا سال 1970 که از دنیا رفت، سخاوتمند ترین دوست او باقی ماند. او خودش را مرید این نوه اش اعلام کرده بود.

1946
باگوان نخستین تجربه ساتوریsatori (اشراق لحظه ای) خودش را در سن چهارده سالگی داشت. در طول سالیان، آزمایشات او با مراقبه عمق گرفت. شدت کاوش های روحانی او بر سلامت جسمانی اش تاثیر گذاشته بود و والدین و دوستانش می ترسیدند که او زیاد عمر نکند.

سال های دانشگاه
1952
در بیست ویک سالگی و در 21 مارس 1952 (اول نوروز) باگوان به اشراق رسید: به والاترین اوج معرفت انسانی. او می گوید که در اینجا زندگینامه ی بیرونی اش به پایان رسید و از آن پس در یک موقعیت بی نفسی در یگانگی با قوانین درونی حیات به زندگی ادامه داده. او تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه ساغر Saugar ادامه داد و در سال 1956 با رتبه ی اول در رشته ی فلسفه فارغ التحصیل شد. او برنده ی مسابقه ی مناظره ی سراسری هند شد و مدال طلایی را در رشته ی تحصیلی خود کسب کرد.

1957
باگوان به تدریس در کالج سانسکریت ریپورRaipur مشغول شد. یک سال بعد او در دانشگاه جبل پورJabalpur به مقام استادی فلسفه رسید. او یک سال بعد این شغل را ترک کرد تا خودش را تماماٌ وقف آموزش مراقبه به انسان امروزی کند. در سال های 1960 او به مسافرت سراسری و بی وقفه در هندوستان پرداخت و به "آچاریا (آموزگار) راجنیش" معروف شد و هرکجا که رفت خشم و قهر نظام حاکم را برانگیخت. او در سخنرانی های جنجال برانگیزش نفاق صاحبان منافع در جامعه را آشکار می کرد و بی پرده می گفت که آنان مانع دستیابی انسان به ابتدایی ترین حق خودش __ حق خودبودن __ هستند. او در حضور جمعیت ها ده هزار نفری سخن می گفت و با سخنانش قلب میلیون ها انسان را لمس می کرد.

سال های بمبئی
1968
او در بمبئی مشتقر شد و به کار تدریس مشغول شد. بطور منظم اردوگاه های مراقبه را در مناطق کوهپایه ای اداره می کرد و در آنها روش انقلابی مراقبه ی پویا dynamic meditation را معرفی کرد که با تخلیه ی ذهن وبدن، سبب توقف ذهن می شود. از 1970 به بعد شروع به مشرف کردن سالکین به نهضت نئوسانیاسneo-Sannyas کرد: طریقت تعهد به اکتشاف خویشتن و مراقبه کردن؛ که از طریق عشق و هدایت شخصی او شکل می گرفت. در اینجا او "باگوان" __ وجود متبرک __ خوانده می شد.

1970
نخستین جویندگان حقیقت از غرب وارد شدند که در میان آنان بسیاری از افراد حرفه ای وجود داشتند. شهرت باگوان شروع به انتشار در اروپا، آمریکا، استرالیا و ژاپن کرد. اردوگاه های ماهانه برای مراقبه به کار ادامه می دادند و در 1974 مکانی جدید در پونا یافته شد که آموزش های او می توانست در آن گسترش پیدا کند.

سال های پونا
1974
در بیست و یکمین سالگرد اشراق باگوان، معبد جدید در پونا افتتاح شد. شعاع نفوذ باگوان جهانی شد. درهمین زمان، سلامت او بطور جدی افت پیدا کرد. او بیشتر و بیشتر به خلوت اتاق خود روی می آورد و روزانه فقط دو بار بیرون می آمد: برای سخنرانی های بامدادی و برای مراسم تشرف و توصیه به مریدان در عصر.
گروه های درمانی که ترکیبی بودند از بینش های شرقی و روان درمانی غربی تاسیس شدند. ظرف دوسال معبد پونا به عنوان "بهترین مرکز رشد و درمان در دنیا" شناخته شد. سخنرانی های باگوان شامل تمام سنت های مذهبی دنیا بود. در همین زمان، دانشوری وسیع او در علوم و تفکر غربی، و روشنی کلام و عمق مباحث و استدلال های او، آن فاصله ی باستانی میان شرق و غرب را نزد شنوندگان او ازبین می برد. سخنرانی های او که ضبط و به کتاب تبدیل می شدند شامل صدها کتاب اند و توسط صدها هزار نفر خوانده و جذب شده اند. در اواخر دهه ی هفتاد معبد باگوان در پونا برای سالکین حقیقت به یک مکه تبدیل شده بود.
نخست وزیر هندوستان، مورارجی دسایMorarji Desai ، که یک زاهد هندو بود، هرگونه مانعی را ایجاد کرد تا پیروان او نتوانند معبد باگوان را به نقطه ای دورافتاده در هند منتقل کنند تا در آنجا بتوانند آموزش های باگوان را در محیطی خودکفا پیاده کنند و در عشق و مراقبه و خلاقیت و خنده زندگی کنند.

1980
در یکی از سخنرانی های او، عضو یکی از فرقه های سنتی هندو به جان باگوان سوء قصد کرد. زمانی که مذاهب رسمی و کلیساها در شرق و غرب با او مخالفت می کردند، او در این زمان حدود دویست و پنجاه هزار مرید در سراسر دنیا داشت.

مرحله ای تازه __ راجنیش پورام __ ایالات متحده آمریکا
1981
در اول می، باگوان از سخن گفتن دست کشید و وارد یک دوره "ارتباط ساکت دل-به-دل" با مریدانش شد. بدنش از یک کمر درد مزمن در رنج بود و به استراحت پرداخته بود. او توسط پزشکان و مراقبینش برای درمان و احتمال یک عمل جراحی فوری به ایالات متحده برده شد. مریدان آمریکایی او زمینی به مساحت 64000 هکتار را در صحرای اورگانOregan مرکزی خریداری کردند. آنان از باگوان دعوت کردند به آنجا برود که در آنجا به سرعت بهبود پیدا کرد. در آنجا یک جمع کشاورزی نمونه با سرعتی باورنکردنی و نتایج موفق به راه افتاد و آن زمین های بیجان و کویری با تلاش شبانه روزی مریدان به یک واحه ی سرسبز تبدیل شد که می توانست 5000 نفر را تغذیه کند.
در جشن های سالانه که برای دوستداران باگوان از سراسر دنیا تدارک داده می شد، بیش از 20000 نفر در این شهر تازه تاسیس راجنیش پورامRajneeshpuram تغذیه و اسکان داده می شدند.
به موازات رشد سریع این جمع در اورگان، جمع های بزرگ دیگری در تمام شهرهای عمده کشورهای غربی و ژاپن ایجاد می شد که توسط درآمد کسب و کارهای مستقل خود مریدان اداره می شدند. در این زمان، باگوان به عنوان یک رهبر دینی، برای اقامت دائم در آمریکا تقاضا داد ولی درخواست او توسط دولت آمریکا رد شد؛ یکی از دلایل رد تقاضای او پیمان سکوتی بود که در آن زمان مراعات می کرد. همزمان، این شهر جدید در آمریکا مورد حملات روزافزون قانونی توسط حکومت ایالت اورگان و اکثریت شهروندان مسیحی آنجا قرار داشت. قانون استفاده از زمین اورگان که برای حفظ محیط زیست وضع شده بود اسلحه ای بود برای مبارزه با این شهر جدید که تلاش عظیمی کرده بود تا آن صحرای لم یزرع را به سرزمینی سبز و حاصلخیز تبدیل کند. در واقع، آن شهر در دنیا بعنوان یک شهرنمونه ی زیست محیطی شناخته شده بود.
در اکتبر 1984 باگوان شروع کرد به سخن گفتن برای گروه کوچکی از دوستانش در محل اقامت خود و در جولای 1985 او شروع کرد به سخنرانی برای هزاران سالک.

1985 در 14 سپتامبر، منشی خصوصی باگوان همراه با چندتن از اعضای تیم مدیران آن شهر ناگهان رفتند و روندی از اعمال غیرقانونی که توسط آنان انجام شده بود آشکار شد. باگوان از مقامات آمریکایی دعوت کرد به آن شهر بروند و تحقیقات کاملی را انجام دهند. مقامات از این فرصت استفاده کردند و به مبارزه با آن جمع شتاب بیشتری دادند.
در 29 اکتبر باگوان بدون حکم بازداشت در شهر شارلوت charlotte در ایالت کارولینای شمالی بازداشت شد. در زمان تفهیم اتهام دست و پای او را به زنجیر کشیدند. سفر به اورگان __ او باید در آنجا در دادگاه حاضر می شد __ که معمولاٌ پنج ساعت پرواز بود__ هشت ساعت به طول انجامید. در چند روز اول بازداشت او هیچگونه اثر و ردپایی از او وجود نداشت. بعدها او آشکار کرد که در زندان ایالتی اوکلاهما او را تحت نام دیوید واشنگتنDavid Washington ثبت نام کرده بودند و در یک سلول همراه با فرد زندانی دیگری که مبتلاٌ به تبخالherpes مسری بود نگه داشته بودند __ مرضی که در صورت سرایت می توانست به مرگ باگوان منجر شود.
پس از دوازده روز مجازات زندان و زنجیر و درست یک ساعت قبل از اینکه آزاد شود، بمبی را در زندان پورتلند در اورگان یافتند. تمام ساکنین آن مکان بجز باگوان از آنجا تخلیه شده بودند و او را برای یک ساعت دیگر در آنجا نگه داشتند.
در نیمه ی ماه نوامبر وکلای او از او مصرانه خواستند تا به دو مورد از 34 مورد خلافی که او را برای نقض قوانین مهاجرت متهم کرده بودند اعتراف کند تا بتواند جان خودش را از نظام قضایی آمریکا خلاص کند.
باگوان تسلیم شد و وارد "دادخواست آلفرد"Alfred plea شد __ دادخواستی که مخصوص نظام قضایی آمریکاست و او می توانست درگیرشدن با جرم را بپذیرد ولی درعین حال بیگناهی خود را نیز حفظ نماید. او راچهارصدهزار دلار جریمه کردند و دستور اخراجش از آمریکا را صادر کردند با این شرط که تا پنج سال دیگر حق ورود به آمریکا را نخواهد داشت. او در همان روز توسط جت شخصی به هندوستان بازگشت و در کوه های هیمالیا به استراحت پرداخت. یک هفته بعد جمع اورگان تصمیم به پراکنده شدن گرفت.
در یک کنفرانس مطبوعاتی قاضی آمریکایی چارلزترنرCharles Turner در پاسخ به این سوال که "چرا اتهاماتی که برعلیه منشی او وارد شده بود برعلیه خود باگوان اعلام نشد؟" به سه نکته ی اساسی اشاره کرد که گویای سیاست آمریکا برعلیه جمع باگوان بودند. ترنر گفت که اولویت نخست دولت نابودکردن آن جمع بود و مقامات آمریکایی می دانستند که برداشتن باگوان این امر را محقق می کند. دوم اینکه آنان مایل نبودند از باگوان یک شهید بسازند. سوم اینکه هیچ سند و مدرکی برعلیه او درارتکاب هیچگونه جرمی موجود نبوده است.
تور دور دنیا __ مطالعه ای در باب حقوق بشر
دسامبر 1985 به منشی جدید باگوان، همنشین و پزشک او دستور داده شد تا از هندوستان خارج شوند و روادیدهایشان باطل شد. باگوان راهی کاتماندو در نپال شد و سخنرانی های روزانه اش را ادامه داد.

فوریه 1986
باگوان با یک روادید سی روزه به یونان رفت و در ویلای یک تهیه کننده فیلم اقامت کرد و روزی دوبار سخنرانی داشت. مریدان برای شنیدن او هجوم آورده بودند. کشیش اعظم ارتودکس دولت یونان را تهدید کرد که اگر باگوان از کشور خارج نشود خونریزی به راه خواهد افتاد.

5 مارس 1986
پلیس یونان با زور وارد محل اقامت باگوان شد و باگوان را بدون حکم قانونی بازداشت کرد و با زور به آتن فرستاد تا اخراج شود. بیست و پنج هزار دلار هزینه شد تا از سوارکردن او به یک قایق و راهی کردنش به هند جلوگیری شود.

6 مارس 1986
او با هواپیمای شخصی به سویس پرواز کرد و در وقت ورود ویزای هفت روزه اش توسط مامورین مسلح باطل شد. او را به سبب "بزهکاری در قوانین مهاجرت آمریکا" یک "شخصیت غیرقابل اعتماد"persona non-grata اعلام کرده بودند و از او خواستند تا از آنجا برود. او به سوئد رفت که با همان برخورد روبه رو شد و توسط مامورین مسلح محاصره شده بود. به او گفتند که او "خطری برای امنیت ملی" است و دستور دادند تا بی درنگ خاک سوءد را ترک کند.
او به انگلستان رفت. خلبان های او اینک می بایست قانوناٌ هشت ساعت استراحت کنند. باگوان مایل بود که در سالن توریستی درجه یک فرودگاه استراحت کند ولی به او اجازه ندادند و همچنین به او اجازه ندادند که آن شب را در یک هتل استراحت کند. درعوض او و همراهانش را در یک سلول کوچک و کثیف همراه با انبوهی از پناهندگان دیگر محبوس کردند.

7 مارس 1986
باگوان و گروه او به ایرلند پرواز کردند که به آنان روادید توریستی داده بود. به هتلی در نزدیکی لایم ریکLimerick رفتند. صبح روز بعد پلیس وارد شد و به آنان دستور داد که باید بی درنگ آنجا را ترک کنند. این ممکن نبود زیرا تا این زمان، کانادا به هواپیمای باگوان اجازه ی سوختگیری در گاندرGander نداده بود تا بتوانند به پرواز خود به آنتیگوا Antigua در جزایر قناری ادامه دهند.
این ممانعت غیرعادی برای سوختگیری درحالی انجام می شد که باگوان تعهدنامه رسمی با ضمانت شرکت لویدزلندن Lloyds of Londonداده بود که پا از هواپیما بیرون نگذارد!
به این شرط که هیچگونه سروصدای عمومی برپا نکنند که سبب شرمندگی مقامات ایرلندی شود، باگوان اجازه یافت تا یافتن راه حل های دیگر در آنجا اقامت کند.
در زمان انتظار، آنتیگوا اجازه ی خودش را برای ورود به آنجا پس گرفت. هلند نیز درخواست باگوان را رد کرد. دولت آلمان پیشاپیش یک حکم بازدارنده صادر کرده بود که به باگوان اجازه ی ورود به آلمان داده نشود. در ایتالیا درخواست ویزای توریستی او معطل باقی مانده و هنوز هم پس از پانزده ماه معطل است!

19 مارچ 1986
در آخرین لحظات، اروگوئه با دعوتی پیش آمد و باگوان و مریدان و دوستانش از طریق داکار در سنگال به مونته ویدیو رفتند. اروگوئه حتی امکان دادن اقامت دائم به او را بازگذاشته بود. بااین وجود در اروگوئه بود که دریافتند چرا او نتوانسته بود وارد هیچ کشوری بشود: از سوی منابع رسمی پیمان ناتوNATO ، درست قبل از ورود آنان به هر کشور، تلکس هایی با عنوان "اطلاعات سری سیاسی"diplomatic secret information به پلیس آن کشورها صادر می شد و شایعات پلیس بین المللی مبنی بر "قاچاق مواد مخدر و روسپیگری" را تکرار می کرد. اروگوئه نیز به زودی تحت همین فشارها قرار گرفت.

14 می 1986
دولت اروگوئه خودش را آماده می کرد تا در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کند که به باگوان اجازه ی اقامت دائمی اعطا کرده است.
همان شب سانگوینتیSanguinetti رییس جمهور اروگوئه تلفنی از واشنگتن دریافت کرد که اگر باگوان در اروگوئه بماند، وام جاری آمریکا به مبلغ شش میلیارد دلار پس گرفته خواهد شد و ازاین پس هم هیچ وام دیگری به آن کشور داده نخواهد شد. باگوان می باید تا 18 ژوئن آنجا را ترک کند. روز بعد سانگوینتی و ریگان از واشنگتن اعلام کردند که آمریکا یک وام جدید به مبلغ 150 میلیون دلار به اروگوئه پرداخت کرده است.

19 ژوئن 1986
جامائیکا یک روادید ده روزه به باگوان داد. دقایقی پس از اینکه باگوان وارد آن سرزمین شد، یک هواپیمای نیروی دریایی آمریکا در کنار هواپیمای باگوان برزمین نشست و دو مامور شخصی از آن پیاده شدند. صبح روز بعد ویزای باگوان و گروه همراهش باطل شده بود.
باگوان از طریق مادرید به لیسبون پرواز کرد و برای مدتی شناسایی نشد. چند هفته بعد پلیس محل اقامت او را محاصره کرد. روز بعد باگوان تصمیم گرفت به هندوستان بازگردد.
در مجموع 21 کشور یا او را اخراج کردند و یا اجازه ی ورود به او ندادند.

29 ژوئن 1986
باگوان وارد بمبئی در هندوستان شد که برای شش ماه میهمان یک دوست هندی بود. در خلوت خانه ی میزبان او به سخنرانی های روزانه ادامه داد.

4 ژانویه 1986
باگوان وارد خانه اش در معبد پونا شد، جایی که بیشتر دهه ی هفتاد را در آنجا زندگی کرده بود. بلافاصله پس از ورود باگوان رییس پلیس پونا به او دستور داد که از آنجا خارج شود، به این دلیل که وی "شخصی جنجالی" است و ممکن است "آرامش شهر را برهم بزند"! این دستور همان روز از سوی دادگاه عالی بمبئی ملغا شد. همان هندوی متعصب که در یکی از سخنرانی ها به سوی باگوان کاردی پرتاب کرده بود شروع کرد به تهدیدهای خشونت آمیز که اگر باگوان از پونا خارج نشود او به همراه دویست نفرکماندو که هنرهای رزمی می دانند با زور وارد معبد خواهد شد.

21 می 1987
در زمان این نگارش، برخلاف تلاش های دولت های "دنیای آزاد" برای منزوی کردن باگوان در یک تبعید داخلی مجازی، هزاران نفر به پونا سفر کرده اند تا بار دیگر با مرشد خود باشند.

ترجمه و تنظیم: محسن خاتمی

 آثار اشو
از اشو قریب 600 عنوان کتاب ، 7000 ساعت نوار کاست و 1700 سخنرانی ویدئویی باقی مانده است که منبع سرشار عرفان توحیدی اوست . آثار اشو به اکثر زبان های زنده ی معاصر ترجمه و پیروانش در اقصی نقاط جهان امروز گسترده اند.
لیست کتابهایی که به فارسی‌ برگردانده شده اند:
  • راه کمال
  • فقط یک آسمان
  • مدی تیشن چیست؟
  • نغمه زندگی
  • مزه ای از ملکوت
  • آه این...
  • بشنو از این خموش
  • عشق، رقص، زندگی
  • زندگی به روایت بودا
  • راز (جلد اول)
  • راز‌ (جلد دوم)
  • اولین و آخرین رهایی
  • الماسهای اشو
  • مراقبه، هنر وجد و سرور
  • خلاقیت
  • بلوغ
  • کودک نوین
  • یک زندگی، یک ترانه، یک رقص
  • وآن گاه نبودم
  • شهامت
  • اینک برکه ای کهن
  • آینده طلائی
  • آفتاب در سایه
  • ضربان قلب حقیقت مطلق
  • گلهای جاودانگی
  • سرگشتگی
  • این نیز بگذرد...
  • تانترا (جلد اول)
  • تانترا (جلد دوم)
  • راز بزرگ
  • شهامت عشق ورزیدن
  • اشو ذن تاروت
  • زوربای بودایی
  • یک فنجان چای
  • هفت بدن، هفت چاکرا
  • شورشی
  • مراقبه: شور مستی
  • تائوئیزم (جلد اول)
  • تائوئیزم (جلد دوم)
  • با خورشید شامگاه
  • عشق پرنده ای آزاد و رها
  • زبان فرشتگان (جلد اول)
  • زبان فرشتگان (جلد دوم)
  • تمثیل های عرفانی
  • الماس های آگاهی
  • ریشه ها و بالها
  • شکوه آزادی
  • تانترا (جلد سوم) تفسیر آواهای شاهانه
  • تانترا (جلد چهارم) تفسیر آواهای شاهانه
  • شکوه آزادی
  • عاشقانه ها
  • صوفی مرد راه: آواز سکوت
  • خود را به هستی واگذار
  • بگو آری!
  • عشق پرنده ای آزاد است
  • زندگی موهبتی الهی است
  • بیگانه در زمین
  • چراغ راه خود باش
  • پرواز در تنهایی
  • دل به دریا بزن
  • من درس شهامت میدهم
  • با خود یکی شو
  • قطره ای در دریا
مراقبه، هنر شور و سرمستی